بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله (ص)، اشهد ان على ولى الله
سلام علیكم
در زمانى قلم به نیت وصیت بر كاغذ مى لغزانم كه هیچگونه لیاقت شهادت را در خود نمىبینم. وقتى به قلبم رجوع مىكنم غیر از سیاهى و تباهى و معصیت چیزى نمىیابم و به همین دلیل است كه از پروردگار توانا عاجزانه میخواهم كه تا مرا نیامرزیده است از دنیا نبرد.
پروردگارا با گناهى زیاد از تو كه لطف و كرمت را نهایتى نیست، تقاضاى عفو و بخشش دارم و الهى بندهاى كه تحمل از دست دادن یك دست را ندارد چگونه بر آتش دوزخت توان دارد، خدایا توبهام را بپذیر و از گناهانم بگذر كه غیر از تو كسى را ندارم و غیر از تو امیدى ندارم.
مردم بدانید راهى را كه در آن گام نهادهایم كه همانا راه حسین (ع) است و به اختیار انتخاب كرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقى كه به تن داریم در سنگر رضاى خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون كافر خواهیم فهماند كه ملتى كه پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان فى سبیل الله در مقابل تمامى متحدان كفر خواهد ایستاد و انشاء الله پیروز خواهد شد.
پدر و مادر عزیزم همانگونه كه در شهادت برادرم صبر كردید و استقامت ورزیدید اكنون نیز صبر پیشه كنید. در حدیث است كه هرگاه پدر و مادرى در مرگ دو فرزندشان استقامت كنند خداوند كریم اجرى عظیم (بهشت) نصیبشان میكند.
شما خوب میدانید كه شهید عزادار نمىخواهد، رهرو میخواهد. برادرم شما هم با قلم و قدم و زبانتان پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید.
مادر عزیزم به مادران بگو همانطور كه من رهرو خون ؟؟؟ مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیرى كنید كه فردا در محضر خدا نمىتوانید جواب زینب (س) را بدهید كه تحمل72 تن شهید را نمود.
پدر و مادر عزیزم بخاطر تمام بدیها و ناسپاسیهایى كه به شما كردم مرا ببخشید و حلالم كنید و از همه براى من حلالیت بخواهید، از همسرم كه امانتى است از من نزد شما خوب محفاظت كنید كه مونس آخرین روزهایم بود.
برادران عزیز، برادرى داشتم كه در راه خدا فدا شد قبلا در وصیت نامهام با او صحبت و درد و دل میكردم اكنون به شما توصیه میكنم كه برادران عزیزم نكند در رختخواب ذلت بمیرید، كه حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد مبادا در غفلت بمیرید كه على (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بى تفاوتى بمیرید كه علىاكبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.
پدر و مادر و همسر عزیزم، مراقبت كنید آنان كه پیرو خط سرخ امام خمینى نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. در زنده بودنمان كه نتوانستیم درشان اثرى بگذاریم، شاید در مرگمان فرجى باشد و بر وجدان بى انصافشان اثر گذارد.
والسلام
علیرضا موحد دانش
مزار شهید :تهران- بهشت زهرا (س)- قطعه 24
قانون اول
خداوندا ! اعتراف می کنم به این که قران را نشناختم و به آن عمل نکردم .حداقل روزی ۱۰ آیه قران را باید بخوانم ، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این ۱۰ آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم
تاریخ اجرا : ۴/۵/۱۳۶۹
قانون دوم
پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا نخواندم و حواسم جای دیگری بود در نتیجه دچار شک در نماز شدم .حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم .
تاریخ اجرا : ۱۱/۵/۱۳۶۹
قانون سوم
خدایا اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد.حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید ۲۰ ریال صدقه و ۸ رکعت نماز قضا به جا بیاورم.
تاریخ اجرا ۲۶/۵/۱۳۶۹
قانون چهارم
خدایا اعتراف می کنم از این که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب پنج شنبه و باشد اگر به هر دلیل نتوانستم شبی را به جا بیاورم باید به جای هر شب ۵۰ ریال صدقه و ۱۱ رکعت نماز را به جا بیاورم .
تاریخ اجرا : ۱۶/۶/۱۳۶۹
قانون پنجم
خدایا اعتراف میکنم به اینکه (خدا میبیند ) را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خود کار کردم.حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبحهای جمعه سوره الرحمن را بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد ۴ صبح زیارت عاشورا و یک جز قران بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آنرا در اولین فرصت به اضافه ۲ حزب قران بخوانم.
تاریخ اجرا :۱۳/۷/۱۳۶۹
قانون ششم
حداقل باید در آخریم رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم باید به ازای هر صلوات ۱۰ ریال صدقه بدهم و ۱۰۰ صلوات بفرستم.
تاریخ اجرا : ۱۸/۸/۱۳۶۹
قانون هفتم
حداقل باید در هر بیست و چهار ساعت ۷۰ بار استغفار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم در بیست و چهار ساعت بعدی باید ۳۰۰ بار استغفار کنم و باز هم ۳۰۰ به ۶۰۰ تبدیل می شود.
تاریخ اجرا : ۳۰/۹/۱۳۶۹
قانون هشتم
هر کجا که نماز را تمام میخوانم باید ۲ روز روزه بگیرم.بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باسد.اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را انجام دهم در هفته بعد باید به جای دو روز ۳ روز و به ازای هر روز ۱۰۰ ریال صدقه بپردازم.
تاریخ اجرا : ۱۹/۱۱/۱۳۶۹
قانون نهم
در هر روز باید ۵ مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم روز بعد باید ۱۵ مسئله را بخوانم.
تاریخ اجرا : ۱۴/۱/۱۳۷۰
قانون دهم
در هر بیست و چهار ساعت باید ۵ بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نماز های یومیه و ۲ بار هم برای نماز قضا بگویم.اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ۳ مرتبه این عمل را تکرار کنم.
تاریخ اجرا : ۱۵/۳/۱۳۷۰
امیدوارم من نیز بتوانم این قوانین را در سال جدید جزء قوانین زندگیم به کار ببرم.
این جملات از دل برآمده از زبان شهیدی است كه عاشقانه زیستن را آموخت و با رفتی عاشقانهتر، راه را به همه نشان داد. این كلامهای نورانی و معطر را بارها و بارها باید خواند و به آنها اندیشید؛ باید خواند و در آنها نگریست و بعد. .
این عاشقانهها را بسیجی عارف، شهید حسین بیدخ» در اوان جوانی نوشته است. این عارف شهید در دوم فروردین 1361 در عملیات فتحالمبین به آسمان حضرت دوست نقب زد؛ او هنگام شهادت، نوزده سال داشت.
1ـ هر نفسی مزه مرگ را خواهد چشید، برای عدهای مرگ گلوبند زیبایی است بر گلوی دختران و برای عدهای مرگ خاری است در گلو که هرگز پایین نمیرود.
شگفت حال انسانهایی که میدانند میمیرند و میدانند در پای میز محاکمه به بند کشیده خواهند شد، اما باز نشستهاند و دست روی روی دست، میخورند.
2ـ زیاد مخواب که فردا سال ها باید زیر خاک بخوابی، زیاد مخور که برای خوردن وقت هاست، زیاد مخند که دلیلی برای خندیدن نیست.
3ـ پس از یک عمر حساب نکردن، حال باید حساب پس داد؛ حاسِبوا قَبْلَ اَنْ تُحاسَبوا. دیگر چارهای نیست جز گریه، گریه به حال خویش و گذشتههایی که هرگز به عقب برنمیگردد.
گناهانی که تا ابد وسیله شکنجه روح تو شده، دیگر هیچ چارهای نیست، جز دعا که خداوندا، با عدلت با من رفتار نکن که جز آتش جهنم نصیبم نیست، با عفوت از من گذر که به جز عفو تو امیدی نیست.
4ـ زندگی چند صباحی بیش نیست و نیامده میگذرد؛ آنچنان سریع میگذرد که رود به دریا می پیوندد.
چنان زندگی کن که فرداها برای رفتنت وحشتی نداشته باشی.
5ـ خدایا! ای مهربانترین مهربانان؛ ای عزیزترین عزیزانم! ای زیباترین زیبا رویان؛ ای پاکترین پاکان! ای نوید دهنده و برپا کننده! ای همیشه زنده! ای میراننده! ای سریع الرضا! ای کاشف البلا! ای گذرنده! به هر نحو میخواهی مرا بکش بکش؛ به هر گونه میخواهی مرا ببر؛ اگر یک بار به مرگم راضی نیستی، زندهام کن، باز مرا بکش. حاضرم؛ راضیم. تنها یک چیز از تو میخواهم، ای عزیز! از من بگذر.
گردان النصر #تخریب_لشگر 27 محمد رسول الله (ص) به فرماندهی #علی_کفایی مامور باز کردن یکی از این معابر و شکستن خط اول دشمن شد. بچه های گردان النصر در ساعات پایانی شب به پشت میدون مین رسیدند و کار #معبر رو شروع کردند عمق زیاد میدون مین و اتفاقاتی که در اون افتاد حدود 4 ساعت کشید تا به انتهای معبر و به کانالی رسیدند که مملو بود از سیم خاردار حلقوی. تقریبا #معبر_لو_رفته_بود و دشمن با آتشباری زیاد روی معبر سعی میکرد تلفات بگیره حتی گلوله آتش زایی داخل معبر خورد و یک تعداد از بچه ها داخل معبر سوختند به کانال که رسیدند شهید علی کفایی خودش دست به کار شد
برای رد شدن از این حجم سیم خاردار باید از #اژدر_بنگال استفاده کرد
اون شب بچه های تخریب تعداد زیادی اژدر بردند و در باز کردن معبر از اونها استفاده شد.
پای کانال که رسیدند دوتا اژدر مونده بود اما چاشنی و فیتیله تموم شده بود.
کانال مملو از سیم خاردار بود.
علی کفایی معطل نکرد داخل کانال شد و دو تا لوله اژدر بنگال رو سر هم کرد و زیر #سیم_خاردار_های داخل کانال گذاشت. باید راه باز میشد و رزمنده ها عبور میکردند و دقایق و ثانیه ها حیاتی بود.
اژدر که بدون چاشنی منفجر نمیشه.
حتما باید چاشنی و قدری فتیله باروتی باشه که بعد از آتیش زدن سر فیتیله بتونی از محل انفجار فاصله بگیری.
فقط یک راه برای انفجار اژدرها وجود داشت و علی کفایی همون رو عملی کرد.
علی یک نارنجک بیشتر همراهش نبود .
دهها کیلو مواد منفجره بود و گوشت و پوست و استخون فرمانده تخریب!!!!!
علی نارنجکش رو از کمر باز کرد و #ماسوره_چاشنی رو خارج کرد و داخل #اژدر_بنگال گذاشت و با دو تا دستش چاشنی رو به مواد محکم کرد و بعد اهرم ماسوره رو رها کرد
و صدای انفجار و خالی شدن معبر از سیم خاردار
و با بدن قطعه قطعه شده به معراج رفت.
با شهادت فرمانده قهرمان گردان النصر قفل معبر شکست و مسیر باز شد و بچه ها به قلب دشمن زدند.روح سردار شهید علی کفایی شیر منش در صبح روز 22 فروردین 62 از فکه شمالی و منطقه ابوغریب به آسمان رفت و پیکر مطهرش بعد از یک هفته در گار شهدای تهران میهمان خاک شد.
درباره این سایت